جدول جو
جدول جو

معنی خورد تر - جستجوی لغت در جدول جو

خورد تر
تبر کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ تَ)
کوچکتر. (ناظم الاطباء). اصغر. (منتهی الارب) : دانی که خلیفه و همه بزرگان حضرت وی چه آنانکه از تو بزرگترند و چه آنانکه خردترند مرا حرمت دارند. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْدْ / خُرْدْ تَ)
خردتر. کوچکتر. اصغر. احقر، جوانتر. از حیث سن کوچکتر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ رِ بَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، واقع در باختر بایک. این دهکده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب وهوای معتدل و 336 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و قالیچه و کرباس بافی. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
خدمتگاری که خوراکیها در نزد او باشد. (ناظم الاطباء). دارندۀ خورد
لغت نامه دهخدا
تصویری از زود تر
تصویر زود تر
پیشتر از وقت مقرر مقابل دیر تر، تند تر سریعتر شتابتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طورد گر
تصویر طورد گر
انیا یوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود سر
تصویر خود سر
گستاخ، بی ترس
فرهنگ لغت هوشیار
خور کر
فرهنگ گویش مازندرانی
پیام بر، خبررسان، پیام رسان
فرهنگ گویش مازندرانی
آگاه باخبر
فرهنگ گویش مازندرانی
ادرار شاش
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
کوزه ی کوچک برای نگهداری عسل یا فرآورده های لبنی، کوزه
فرهنگ گویش مازندرانی
نامادری، زن بابا
فرهنگ گویش مازندرانی
سرپل، نام محلی در تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
کوچکی، بچگی
فرهنگ گویش مازندرانی